می‌نویسم از خودم



جامعه افسارگسیخته‌ای شده! در یک مدل تحلیل که در دنیای بورس رایجه، معتقدند همه روندهای قیمتی پنج موج دارند، چه صعودی و چه نزولی! هر موج از این پنج موج هم، پنج موج کوچکتر دارند. حتی اگر پنج موج اصلی رو زوم اوت کنیم، می‌بینیم که حتی اونها هم جزئی از یک پنج موجی بزرگترند! و به همین ترتیب الی آخر! اگر این پنج موج رو به دنیای ت تعمیم بدیم، الان در اواخر موج پنجم هستیم! انتهای این موج از لحاظ زمانی باید جایی در سال 98 باشه.
بنظرم حتی آدمها هم در یک پنج موجی زندگی می‌کنند. نقطه اوج و رالی‌های زندگی هر کسی در موج سوم اتفاق میفته! چقد دنیای تحلیل شگفت انگیزه! :)

امواج الیوت



چقدر روزهای خوب زود می‌گذرن. راستش روزهای سخت هم زود می‌گذرن.

قبلتر خودم رو در یک مسیر افقی در حال حرکت می‌دیدم. الان سوار چرخ و فلکیم که یک حرکت عمودی هم داره ولی فقط خودم می‌بینمش.

چرا انقدر انتخاب کردن سخته. ولی دلخوشم به اینکه هرقدر هم سخت باشه، می‌گذره. کاش بخیر بگذره!


ای عشق! الحق که در ساده‌ترین شکلی و پیچیده‌ترینی!


هر بار که یکی دیگه از دوستانم از ایران می‌ره، برای دلداری دادن خودم و جلوگیری از ایجاد حس "جا ماندن"، با خودم فکر می‌کنم که یک کشور دیگه هم به اهداف توریستی کم خرج اضافه شد! فکر کنم در اقصی نقاط دنیا یک نفر رو دارم که اگر روزی گذرم بهش خورد، هتل نخوام برم! اینم نگاهی است! :)


موسیقی متن بی‌ربط: ماه پیشانو، دریا دادور

یک روزی حتی نمیدونستم آدرس سایت بورس چیه، سهام چیه! امروز درحالی که به شاخص کل مثبت نگاه می کنم، به روزی فکر میکنم که شاید لحظه ای از ناخودآگاهم این فکر گذشته باشه که کاش یک روز از دنیای عجیب و پرهیجان بازار سرمایه سردر بیارم! کاش سایت بورس جایی برای کامنت گذاشتن داشت. میشد به بعضی ها نصیحت کرد که برای همیشه از این بازار برن. دلم برای کسایی که سرمایه شون رو در بورس از دست دادن میسوزه. واقعا چقدر مرز بین قمار کردن در بورس و سرمایه گذاری کردن در بورس باریکه! چقد مرز بین خوب مطلق و بد مطلق باریکه!


بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق!
همیشه رفتن و رفتن، از آمدن چه خبر؟
حسین منزوی

انقدر از فضای مجازی دورم که حتی بعضی پیام‌های تلگرام رو با یک هفته تاخیر می‌بینم، برخی تگ‌های استوری‌ها رو فقط در حد یک نوتیف از اینستاگرام می‌بینم و فقط روزی هزار بار ایمیلم رو رفرش می‌کنم تا از آخرین ایرادهای وارده اساتید به پایان‌نامه مطلع باشم! به روزهای دفاع نزدیک می‌شویم! :) دوستم می‌پرسید بعد از دفاع برنامه‌ات چیه؟ گفتم: خواب!
دوست داشتید در جلسه دفاعم باشید بگید! گرچه خودم اصلا دوست ندارم در جلسه دفاع خودم باشم چه رسد یه سایرین! :دی خیلی دفاع پایان‌نامه کار مسخره‌ایه!




لطفا به بند اول انگشت سبابه‌ات بگو، یک ذره صبر و حوصله‌اش بیشتر شود
از بخل زنگ خانه من سکته می‌کند، دستت اگر کمی متمایل به در شود

در می‌زنی که وارد تنهایی‌ام شوی، اما بعید نیست زمانی‌که می‌روی
در از خودش جلای وطن گفته مثل من، در جستجوی در زدنت دربه‌در شود!

این بچه لاکپشت نگون‌بخت سال‌هاست، از تخم درمی‌آید و سوی تو می‌دود
اما مقدّر است در آخرین قدم، یعنی در آستانه دریا دَمَر شود.

حسین صفا، آلبوم ابراهیم-

محسن چاوشی


چرا از آدم‌های خیلی معمولی بت می‌سازیم که بعد شکستن‌شون سخت باشه؟



موسیقی متن:

ne me quitte pas

یکی از آهنگ‌های قدیمی فرانسویه به معنی ترکم نکن.

ترانه‌اش خیلی زیباست. این ترانه رو خواننده‌های دیگه بارها بازخوانی کردند، حتی به زبان‌های دیگه.


یکی تو خیابون داشت داد می‌زد. یکی بلندتر داد زد که زشته، داد نزن!


یه نصیحت کوچک اینکه اگر پولی در حساب بانکی دارید، پیشنهاد می‌کنم به بانک خاورمیانه منتقل کنید. اگر قرار باشه برای بانک‌ها اتفاقی بیفته، این بانک آخرین بانک خواهد بود. و البته تنها بانک غیرورشکسته در ایرانه. می‌تونید صورت‌های مالی این بانک رو از سایت کدال بررسی کنید.

شخصیت بعضی مردها تلفیق ناموزونیه از یک مرد سنتی و یک مرد مدرن! ناموزون از این جهت که نه مدرن بودن مزیته و نه سنتی بودن عیب! بلکه تفکیک ویژگی‌های مکمل این دو شخصیتِ که می‌تونه یک انسان کامل، فارغ از تعاریف عام، رو بسازه. و عدم تفکیکش ناموزونی در شخصیتشون رو ایجاد میکنه.


موسیقی متن: خوب شد، با صدای همایون شجریان

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود


رسم عاشق‌کشی و شیوه شهرآشوبی

جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود


جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست

و آتش چهره بدین کار برافروخته بود


گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم

که نهانش نظری با من دلسوخته بود


کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل

در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود


دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت

الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود


یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود


گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ

یا رب این قلب‌شناسی ز که آموخته بود



اینا چی میگن؟


چرا آدم واقعی کاملا شبیه چیزی که در کتاب‌ها و داستان‌ها و شعرها توصیف شده، وجود خارجی نداره؟



موسیقی متن:

T'as l'air d'une chanson، Isabelle Boulay


در این ترانه که اصلش رو یک برادری خونده، خواهرمون میگن:

T'as l'air d'une chanson qu'on chante à la maison
تو مث آهنگی هستی که تو خونه زمزمه می‌کنیم

T'as l'air d'une chanson fidèle à son violon
تو مث آهنگی هستی که به ویولونش وفاداره



جامعه افسارگسیخته‌ای شده! در یک مدل تحلیل که در دنیای بورس رایجه، معتقدند همه روندهای قیمتی پنج موج دارند، چه صعودی و چه نزولی! هر موج از این پنج موج هم، پنج موج کوچکتر دارند. حتی اگر پنج موج اصلی رو زوم اوت کنیم، می‌بینیم که حتی اونها هم جزئی از یک پنج موجی بزرگترند! و به همین ترتیب الی آخر! اگر این پنج موج رو به دنیای ت تعمیم بدیم، الان در اواخر موج پنجم هستیم! انتهای این موج از لحاظ زمانی باید جایی در سال 98 باشه.
بنظرم حتی آدمها هم در یک پنج موجی زندگی می‌کنند. نقطه اوج و رالی‌های زندگی هر کسی در موج سوم اتفاق میفته! چقد دنیای تحلیل شگفت انگیزه! :)

امواج الیوت



چرا نمیتونم طوری زندگی کنم که دلم میخواد؟ پاسخ خودم به این سوالم اینه که من تنها زندگی نمیکنم و از زندگی اطرافیانم اثر میگیرم و اطرافیانم هم متقابلا از زندگی من اثر میگیرن. چیزهایی که برای من مهم نیست، برای خانواده‌ام دغدغه است و چیزهایی که برای من مهمه برای اونها مهم نیست! خیلی جاها در برابر تفاوتها مقاومت کردم و اونچه که خودم میخواستم شد، اما این‌روزها فقط به این فکر میکنم که خسته‌تر از اونیم که بتونم بازم بجنگم. از تسلیم شدن متنفرم اما از جنگیدن با عزیزانم بیشتر!
عمیقا دلم میخواد از ایران برم. (استراتژی فرار)


الا ای پیر فرزانه، مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان‌شکن دارم
حافظ جان


راستی، سال نو مبارک :)

گاهی که شدیدا دلم میخواد کنار یک نفر خیلی شبیه خودم، در علاقمندی ها، باشم اما چنین آدمی رو پیدا نمیکنم، به روزهایی فکر میکنم که بچه ای داشته باشم که از خوندن اشعار پروین لبخند بزنه، از دیدن کتاب جدید ذوق کنه، عاشق یاد گرفتن باشه، اهل موسیقی خوب و حرف خوب و فیلم خوب باشه. و مثل خودم وقتی از همه اینها خسته شد، بخوابه :دی



وَ أنا ابحثُ عَنّی

‏وَجَدتُکَ.

-‏⁧ریتا عودة⁩-



کلا آدم خوش شانسیم. گاهی انقدر تصادفی برام اتفاقای خوب میفته که مطمئنم حتی اگر سالها هم برنامه ریزی و تلاش میکردم، با احتمال کمی ممکن بود اتفاقی با چنین مختصاتی برام بیفته. تصادفی با دنیای جالبی رو به رو شدم. هرچی فکر میکردم هیچ شغلی نیست که به اندازه دنیای بورس عمیق باشه. ته نداره واقعا! رفتارش مثل یه آدم پیچیده است. یا حتی بهتره بگم به اندازه یه جامعه پیچیده است. وقتی میخوای این دنیا رو بشناسی انگار داری تلاش میکنی بفهمی در یه زمان مشخص، توده بزرگی از افراد یک جامعه ممکنه چه رفتار واحدی داشته باشن؟ احتمال پیش بینی این رخداد دقیقا صفره! ولی ما باید پیش بینی کنیم. و اوج لذت وقتیه که اون لحظه و اون رفتار رو کشف میکنی و در لحظه وقوع، به تماشا میشینی :)


یه روزهایی هستن که عمیقا دلم میخواد جایی تنها باشم و سیر دل گریه کنم. بین این همه کانتکت لیستهای بلند بالا و آدمهایی که روزانه هزار تا پیام ازشون میگیرم، تنهام! تنهایی احساس عجیبیه که شاید هیچ کس هیچ وقت با هیچ نقشی نتونه تو زندگی آدم جاشو پر کنه. برای همواره تنها موندن باید آماده بود. 

ولی بعد از گریه کردن از ته دل، چنان آروم میشم که میتونم برم پارک وسط محله، روی تاب وایسم و تاب بازی کنم :دی

بعضی شرایط خاص چقد تلخن ولی چقد شیرینن که منو با زوایای پنهانم روبه رو میکنن. آینه نقره اندودن اتفاقای خاص زندگی. کنه وجود آدمو نشون میدن.

 

مرگ بر دور بودن از وبلاگ


سبک زندگیم با سرعت نور در حال تغییره! چقدر میشه به آدمی که در دنیای بسیار متغیر زندگی میکنه و هر روز دستخوش تغییر میشه، تکیه کرد و روش حساب کرد؟ 

چیزهایی در من تغییر کرده که روزگاری فکر میکردم جزئی از اساسی ترین عقایدم هست! چیزهایی در مورد خودم فهمیدم که دقیقا نقطه مقابل چیزیه که قبلتر از خودم تصور میکردم. 

باید امسال فرانسه رو تموم کنم. سنتور رو شروع کنم. امسال باید حداقل دو تا مدرک مهم بگیرم! 

گاهی به خودم نگاه میکنم که چقد کم صبر و عجولم! تصمیم میگیرم که صبورتر بشم ولی حسی درونم میگه آیا بهتر شدن، وما خوبه؟ نمیدونم!

دلم میخواد اثر آدمهای اطرافم روی فکر و احساسم صفر بشه. 

راستی در روانشناسی معتقدند وقتی کسی از خودش سوالی میپرسه و در جواب میگه نمیدونم، صرفا ذهنش داره در برابر پاسخ مقاومت میکنه. اتفاقا خیلیم خوب میدونه! :دی


اینروزها که ورود به بورس مورد استقبال همگان واقع شده بهتون پیشنهاد میکنم به بورس به عنوان یک بازار مالی تخصصی نگاه کنید که صرفا ورود بهش آسونه اما همین بازارِ آسانِ پولسازِ وسوسه انگیز، میتونه عواقب به یاد ماندنی ای برای افرادی که دانشش رو ندارن داشته باشه. دوستان غیربورسی ما از ما بیشتر سود کردن و به ما فخر میفروشن :)) اینهایی که سرمایه هاشون رو یک شبه چند ده برابر کردن سرمایه گذارهای جسور کوتاه مدتی هستن که به درس عبرت تبدیل میشن! همیشه یک نفر هست که جریان پولی و فکری رو هدایت میکنه و دقیقا این آدمهای جسور رو میبره به جایی که خیلی به خودشون غرّه میشن و در همون نقطه اوج ناگهان کله شون میکنه! یک ضرب المثل معروف بازار مالی میگه: بازار به خودش سرمایه گذار جسور زیاد دیده، سرمایه گذار قدیمی هم زیاد دیده، اما سرمایه گذار جسور قدیمی هرگز ندیده! :)

 

در رد و تمنای نوستالژی نامجو رو گوش نداده از دنیا نرید لطفا!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها